غبار ماتم تو آبرو به من بخشید
به عالمی ندهم این غبار ماتم را
به نیم قطره اشک محبتت ندهم
اگر دهند به دستم تمام عالم را
ناله کم کن دل دیوانه که یار آمدنی است
بی قراری مکن این قدر قرار آمدنی است
گردی از دور بلند است کمی خیره بمان
پلک بر هم منه آخر که سوار آمدنی است
کوچه را آب بزن ، آینه در دست بگیر
سوره ی وصل بخوان زان که نگار آمدنی است
رقص شمشیر به دستان بلندش زیباست
آخرین حیدر این ایل و تبار آمدنی است
زود اسپند نما دود که چشمش نزنند
یوسفم را که در این شهر و دیار آمدنی است
بوی محرم آمده ما را صدا کنید
ما را دوباره در غم خود مبتلا کنید
سالی به انتظار شما گریه کرده ایم
شاید به چشم قدمی آشنا کنید
این هم شما و این دل ناقابلی که هست
وقتش شده که روضه خود را بپا کنید
قلبم برای سینه زدن تنگ آمده
رخصت دهید و در دلمان کربلا کنید
شال عزا به گردن من بسته مادرم
دارد امید درد مرا هم دوا کنید
چشم انتظار اذن علمدار مانده ایم
خواهید جان دهیم و یا سر جدا کنید
باز محرم رسید، ماه عزای حسین
سینهی ما میشود، کرب و بلای حسین
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد ، بر دل فاطمه داغ عالم شد .
فرا رسیدن ماه محرم را به عزادارن راستینش تسلیت عرض میکنم. التماس دعا
من و عزای شه کربلا، خـــدا را شکر
من و محرم و اشک و نوا، خدا را شکر
نمُردم و دوباره تنم رخت ماتمت کردم
برای هر نفـس روضه ها خــدا را شکر
شاکرش باشیم برای هر نفس روضه ها و هر قطره ی اشک؛ که سرمایه ی اصلی همین است.
دعایمان کنید.