سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییـــز دوست داشتنی

برگی با شاخه گفت:صدای پای پاییز را از بلندای کوچه باغها شنیدم که با باد می گفت:چون نسیمی تنها دوستم دارد،بخاطرش تمامی کوچه باغهای ذهنم را با دسته گلهای نسترن آذین بسته ام،تا زمان رسیدنم سر برسد،همراه بادهای سرشار ازخاطره پاییزی،پیشش بروم،یک سبد سرمای دلنشین و چند دانه انار بریزم به پایش ،دستش را بگیرم بگذارم در دست زمستان،تا برفهای سپیدش،تن پوش پاکش باشد.باز آرام در گوشش بیصدا بگویم:تا جاری هستی ،زندگی جریان دارد.


+نوشته شده در پنج شنبه 92 مهر 25ساعت ساعت 8:46 صبحتوسط *سمیه * | نظر
دلها همه تنگ توست آقا ، برگرد

http://karamad.info/wp-content/uploads/2011/04/gole_nargess_by_islamicwallpers.jpg

 

بیا نگاه تو از هر بهار زیباتر

 

      ز ماه روشن شب های تار زیباتر

 

         شکفتن گل اگر انتهای زیبایی ست

 

                    تبسم تو بسی بی شمار زیباتر

 


+نوشته شده در دوشنبه 92 مهر 22ساعت ساعت 8:29 صبحتوسط *سمیه * | نظر بدهید
من جوانمرگم شبیه مادرم

 

از پشت درب بسته کسی آه می کشد

یوسف دوباره ناله زیک چاه می کشد

در زیر پای هلهله ها این صدای کیست؟

این پای کوبی و دست فشانی برای کیست؟

از ظرف آب ریخته بر این زمین بپرس

از یک کنیز یا که از آن یا از این بپرس

زرد است از چه گندم روی دل رضا

بر باد رفته است چرا حاصل رضا

زلف مجعد پسرش را نگاه کن

آنگاه یاد یوسف غمیگین چاه کن

ای کاش دست کاسه انگور می شکست

تا چهره جواد رو به زردی نمی نشست.....


+نوشته شده در یکشنبه 92 مهر 14ساعت ساعت 10:5 صبحتوسط *سمیه * | نظر
زندگی بی مهدی، زندگی با غمهاست

بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو

بیا که غنچه ی دل وا نمیشود بی تو

 

بر آی از افق ای آفتاب صبح امید

که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو

 

هزار چشمه جوشان به دشتها جاریست
یکی روانه ی دریا نمی شود بی تو

 

ز سرد مهری شبهای هجر دلتنگم

بیا که عقده ی دل وا نمی شود بی تو

 

بیا،بیا گره از کار عاشقان بگشای
که عشق و عاطفه معنا نمی شود بی تو

 

 

یا مهدی (علیه السلام)


 


+نوشته شده در چهارشنبه 92 مهر 10ساعت ساعت 9:59 صبحتوسط *سمیه * | نظر
گریه می کنم...

 

 

مانند طفل دربدری گریه می کنم
مثل گدای پشت دری گریه می کنم


بار مرا کسی نخریده! تو می خری؟؟؟
بار مرا بخر! نخری... گریه می کنم


از چند جا شکسته پرم، ای شکسته بند!
از غصه ی شکسته پری، گریه می کنم


جان همان که زائر بابا نشد، مرا
یک کربلا ببر،نبری گریه می کنم *

گریه می کنم...
گریه می کنم...
گریه می کنم...

 

*قسمتی از شعرعلی اکبرلطیفیان

 


+نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 9ساعت ساعت 10:21 صبحتوسط *سمیه * | نظر