بنام خداوند بخشاینده مهربان
مهربانِ
مهربانِ
مهربان
امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه :
اگر چنانچه شیعیان ما که خداوند بر انجام طاعت خویش آنها را موفق گرداند،
در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند همدل می شدند،
میمنت دیدار ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد
و سعادت دیدن ما زودتر نصیبشان می شد.
بحارالانوار، ج53، ص 177
ای که گفتی دردمندان را مداوا می کنی ما که مُردیم، پس چرا امروز و فردا می کنی؟
یا بکُش یا دانه ده یا از قفس آزاد کن تا به کی جان دادن ما را تماشا می کنی؟
رسول خدا (ص) فرمودند:
مهدی از فرزندان من است نامش نام من و کنیه اش کنیه من و شبیه ترین مردم به من از لحاظ اخلاق و خلقت است .
رسول خدا (ص) فرمودند:
مهدی علیه السلام طاووس اهل بهشت است. چهره اش مانند ماه درخشنده است. بر بدن مبارکش جامه هائی از نور است.
رسول خدا (ص) فرمودند:
چهره مهدی علیه السلام مانند اشرفی است و بر گونه راست آن حضرت خالی است که مانند ستاره ای تابناک میدرخشد.
امام حسن (ع) فرمودند:
خداوند عمر مهدی علیه السلام را در دوران غیبت طولانی میکند، سپس به قدرت خود او را در قیافه جوانی کمتر از چهل سال ظاهر میسازد تا دانسته شود که خداوند بر هر چیزی قادر است
خدا کند که دل من در انتظار تو باشد
درون کلبه قلبم همیشه جای تو باشد
مرا نسیم نگاهت به باغ آینه ها برد
خوشا کبوتر عشقی که در هوای تو باشد
قنوت سبز نمازم به التماس در آمد
چه میشود که مرا خیری از دعای تو باشد
به گور میبرد ابلیس آرزوی دلش را
اگر که تکیه دستم به شانه های تو باشد
در این دیار حریمی برای حرمت دل نیست
بیا حریم دلم باش تا سرای تو باشد
خدا کند که دلم را به هیچکس نفروشم
خدا کند که دل من فقط برای تو باشد
بنام خداوند بخشاینده مهربان
مهربانِ
مهربانِ
مهربان
من از این فاصله ها سخت دلگیرم
بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم
دیر سالی ست که می خواهم از اینجا بروم
ولی انگار که با قلب زمین زنجیرم
مثل این است که من با همه هق هق خود
روی سجاده احساس تو جان می گیرم

سلام
به نور مهربانى
به نور عطوفت
شکوه ایثار
سلام اى تموج سرشار از رشادت
سلام اى صرات هدایت
اى تکبیر بلند توحید
به کدام طواف مىروى
و قامتت خم شدهى کدامین رکوع روحانى است
اى بلنداى سرو
اى سرو سر بلند
عظمت حضور کربلا را به عرش مىبرند
و مژگانت تسبیح به دست دانههاى اشک است
سلام اى که هستى از نامت بزرگى مىگیرد

و جهان در شکوه حضورت به فروتنى رود جارى مىشود
سلام
اى حریف سرسخت طوفانها
اى سفر کرده به قله گاه قداست
اى روح سبز سرازیر در سراشیبى زمان
اى بانوى سجده و سجاده، زیباترین حالت انسانى
سلام
اى که در نگاهت هروله نیایش
به تکرار وحى مىانجامد
سلام اى تعالى بخش منزلت زن
سلام
اى که نسیم کودکانه
در کوچههاى گیسویت به سر مىبرد
و نور خانهاش از پرتو تو روشن مىشود
سلام
اى صراط مهربانى
اى نگاه آشنا
اى صمیمىترین بغض اولیا الله
سلام
اى نجابت محض
اى عظمت محجوب
اى شکوه تسلیم و یکتا پرستى
سلام
به مناجات
به سپیده دم نیایش
سلام بر زینب کبرى
دردا به فراقهایى اینچنین تابناک
دردا از هجران ستاره اینچنین تابنده
حسرتا به حسرت از دست دادنش
بانوى ایثار و حماسه
به تو چشم دوختهام به سیماى حضور تو
به آینه ادراک قداستها
نور را به مهمانى چشمانت مىفرستم
و دنبالهى هالى را تموج اشک بر مژگانت مىبینم
جهان به عطوفت حضورت
به فراموشى مىرود
دنیا اسیر زنجیر عادت مىشود
بى تو
دلبستگى معناى تکرار بیهودگى است
آزادى
پرندهاى بود که در دستهایت جوانه مىزد
مىایستم

روبروى خیالت مىایستم
رکوع مىکنم
به آسمانى که در مقابل ایستاده است
سر فرود مىآورم
به سجدهاى که بر خاک پایت جریان مىگیرد
به نماز مىایستم
حیرت حضورت را
به نماز مىایستم
صراط الذین اندیشهات را
بانوى مهربانى
معرفت در آینه چشمانت موج مىزند
و صدایت زنگار از قلب کدورت مىزداید
هرگاه که تو را مىخوانم
به عنایت آرامشى مىرسم
جهان کوچک است در برابر بزرگىات
تشهد اقامهاىست که گواه یگانگى توست
بانوى عاطفه
زبان تسبیح تو را عاجز است
حضورت لطف بىپایان خداوند است
و رحلت آسمانىات
داغ عظیم بر جگر لالههاى صحرا
مهرت جریان دارد
در رگ رگ هستى
صدایت غبار از تن کوه مىتکاند
ترنم بال فرشتگان در حنجرهات لانه دارد
نور از چشمان تو جریان مىگیرد
پنجرهها دهان گشودهاند به حیرت دیدارت
دست در دست بهار آمدى
و خزان رفتنت
زمستانى ابدى است
حضورت پلى از بىکسىهاست به آشنایى
زیستن دائرة المعارف مکاشفه بود
شرح شهامتهاى تو را قلم تاب نمىآورد
تو در متن حماسه زیستى
و در بلنداى حماسه به سفر رفتى
شهادت مىدهم
که ظنین کلامت
بر کوههاى سنگى مىکوبید
و عظمت حضورت
دیوارهاى سخت را به لرزه مىافکند

آواز تو را سرداد
و عاشقى تو را زمزمه کرد
تو رفتن را که به نماز ایستادى
عشق در حمد تو مىایستاد
بانوى عشق
اى معراج اخلاص
نیایشهامان را به نام شریف تو متبرک مىکنیم
تا نیازهامان به ناز دلبرانه پروردگار گره بخورد
باشد که واسطهى اجابت باشى
و لطف احسانت ما را به پذیرایى معبود برساند
رفتنت داغ بزرگى است
نبودنت: بودن را به مخاطره مىاندازد
این تاریکى مهاجم از کدام سمت مىآید
این بوى سوخته از کدامین دیار مىآید
این گیسوان شعلهور
این زمان آتشناک
این حریقِ دقایق
طعم خشم در دهان زمین
انقلابِ لحظهها
هیاهوى ذرات
بانو
تو رفتهاى
و تنهامان به نیزهاى مىماند
سرمان بر آن سنگینى مىکند
چقدر سخت است بى تو زمینى را به سر بردن
بادها را که مرور مىکنیم
گیسوان آشفتهات را شرح مىدهند
چشمهایت را که جارى مىشویم
عمق گریه هایت را در مىیابیم
صاعقه را که در کمند مىآوریم
از نهیب فریادت سخن مىگوید
حرارتِ دشتها
شرح داغت را به تفسیراند
زمان بر سر مىزند
زمین گیجوار مىچرخد
ناگوارترین اتفاق تاریخ هجرت ناگهان توست
اندوه رفتنت سنگینتر از بار امانت است
که آن را تاب آوردیم
و این را یاراى تحمّلمان نیست
تو امتداد هفتاد و دو پرنده شهید بودى
تو امتداد شاخهى امامت بودى
خلیفهى مونث
گامهایت که بر جادهها فرو مىریخت
جارىتر از برف و باران بود
گیاه پس از عبورت از زمینى قد مىکشد
و عطر حضورت شامهى پروانهها را معطر مىساخت
آهنگ کلامت تلنگرى مهیب بر تن کوه بود
و چشمهاى خواب آلودهى تقدیر
در طنین آوازه
به بیدارى بشارت بود
اى مسافر جادهى اسارت و تبعید

اى شهید زنده و حاضر در انقلاب کوفه
اى سایه خورشید
اى خورشید بىسایه
حجت قبول
حجت مدافعه از سالار انسانها
حجّ دفاع از کاروان آفتاب
قبول بود زحمتهایت
تو دسترنج یک عمر بزرگوارىهاى على هستى
تو هرگز نمىمیرى و نمردهاى
از آسمانى به آسمان دیگر مىشوى
زندگى از تو قاطعیت مىگیرد
و زن در کلام زیباى تو ترجمه مىشود
حقیقتى تلخ است
که جهان بى تو تاوَلى است بر پوستهى ایجاد
حقیقتى تلخ است که آفتاب بى تو، زمهریرى است منجد
بالهایت را به آسمان گره زدى
و ما در خاکستر و آتش، منطقِ هجران را سوختیم
تو مىروى
و بر پیشانى تاریخ
داغ فراقت نقش مىبندد
کلمات غزل مىشوند
و روح در کلمه جارى مىشود
ما زندهایم به از تو گفتن
زندهایم به این مرثیه خوانى
بدرود
بانوى بزرگ ایثار
بدرود
اى روح تکامل زن
بدرود اى زینب کبرى
شایا تجلی
بنام خداوند بخشاینده مهربان
مهربانِ
مهربانِ
مهربان
امام علی (ع) را می توان به عنوان الگویی مناسب در مصرف و ساده زیستی برگزید. ایشان در داخل و خارج خانه مانند مردم عادی بود و هرگز خود را مانند ثروتمندانی که با غرور در داخل کوچه و بازار سینه سپر می کردند و دارایی شان را به رخ دیگران می کشیدند، نساخت.
وسایل زندگی حضرت علی (ع)
امام در استفاده از وسایل زندگی به گونه ای بود که روزی شخصی به خانه ی آن حضرت رفت و او را دید در حالیکه بر روی حصیری ساده و کوچک نشسته بود. از امام پرسید: « بیت المال در دست توست و من چیزی از آن در خانه ات نمی بینم؟!» حضرت فرمود: « اثاثیه این خانه را به خانه دیگر انتقال داده ایم و به زودی به آنجا کوچ خواهیم کرد. این اثاث را هم پس از مرگ نمی توان به همراه برد.»
و یا آن روزی که گفت: « با این جامه ها به سرزمین شما آمدم و باروبنه ام همین است که می بینید. اکنون اگر از بلاد شما ، با چیزی جز آنچه با آن آمده بودم ، بیرون روم، از خیانتکاران خواهم بود.»
آری زندگی امام (ع) بسیار ساده و به دور از وسایل و ابزار فراوان و زرق و برق بود. او دشمن تصنع بود. درعین حال همان ابزار اندک، پاک، نظیف و آراسته بود. حتی مرکب سواری امام هم در زمانه خودش ساده ترین حالت ممکن بود، قاطری به نام دلدل. از متاع دنیا تنها بخشی از ابزار را داشت که برای زندگی او بسیار ضروری به نظر می آمدند.
لباس و کفش حضرت علی (ع)
یکی از یاران ایشان می گوید: « روزی او را بر منبردیدم که در حال صحبت، لباسش را تکان میداد. بعدها از وی پرسیدم که دلیل این کار چه بود؟ پاسخ داد که فقط همین یک لباس را در اختیار داشته است و چون آن را شسته و در حال خیس در بر کرده بود تکان می داده تا زودتر خشک شود. او در لباس هم بسیار قانع بود. به لباسهای گوناگون و رنگارنگ بی توجه بود. لباس و کفش ساده ای داشت که خود می شست و خود وصله می زد.»
غذای حضرت علی (ع)
امیر المؤمنین، درغذا خوردن هم بر هوس خود صبور بود و همیشه به غذایی ساده و حداقل بسنده می کرد. روزی از جلوی قصابی می گذشت. قصاب به ایشان پیشنهاد کرد از این گوشت بخرید. امام فرمود: پول همراه ندارم. قصاب گفت: نسیه می دهم. امام فرمودند: « برخوردن گوشت صبر می کنم و نسیه نمی خرم.»
امام بر غذا صابر بود و هرگز در یک وعده دو خورشت مصرف نکرده و از بین دو خورشت ساده ترین را بر می گزید و می فرمود : « هیچ کس نیست که خوراک و نوشیدنی و پوشاک او نیکو و لذت بخش باشد مگر اینکه در فردای قیامت ایستادن او در برابر خدای عز و جل طولانی شود. در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب.
علی (ع) مردی است که با نان جویی می سازد تا مردم را سیر دارد و نخلستان های احداث شده با دست خود را وقف مستمندان نماید. با چنین اوصاف آن کس که نان جوین علی (ع) را می دید گمان می کرد در او قدرت و توان مبارزه کافی نیست، اما آن گاه که مبارزه او را می دید در حیرت بود که چگونه با چنین نان خشنی آن همه قدرت و جرأت از او بر می خیزد غافل از اینکه علی (ع) خود در این باره می فرماید : « آگاه باشید که درختان بیابانی چوبشان محکم تر است و آتششان شعله ورتر و پردوام تر اما بوته های سرسبز - که همواره در کنار آب قرار دارند- پوستشان نازکتر و کم دوامترند.
**********
به راستی مقصود از این سخنها چیست؟ اگر قرار بود که این شیوه زندگی فقط مخصوص ائمه اطهار و بزرگان دین باشد، دیگر لزومی نداشت در تاریخ ذکر شود. نقل این مسائل در کتب اخلاقی و تاریخی، برای آموختن و عمل کردن است! ائمه اطهار هم همیشه بر عمل کردن به آنها تأکید داشته اند. چون این امور اصولی است ثابت، محکم و پایدار! نه منحصر به زمان و اشخاصی خاص!
اما این بدان معنا نیست که ما هم مثل امام علی (ع) لباس بلند و کفش وصله دار بپوشیم و سوار قاطر شویم. ساده زیستی در سیره پیشوایان دین و حضرت علی (ع) یک اصل است. اما طبیعی است که این اصل در شرایط گوناگون، و زمانهای مختلف، صورت های مناسب آن جامعه و زمان را می طلبد. پس حفظ این اصل، لزوماً هم به معنای حفظ همان شکل ها و قالب ها نیست. بلکه حدودی مثل نفی تجمل، اسراف، تبذیر، اتلاف و رعایت عفاف، کفاف، قناعت و ... همیشه و در همه زمانها قابل رعایت است. چنانچه امام صادق (ع) پیرامون نوع لباس می فرمایند :
« فخیر لباس کل زمان لباس اهله »
بهترین لباس در هر عصری لباس اهل آن زمان است.
حضرت علی (ع) در نامه به عثمان بن حنیف می نویسند :
بدان که امام شما از دنیایش به این دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است. آگاه باش! شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید، اما مرا با ورع ، تلاش، عفت، پاکی و پیمودن راه صحیح یاری دهید.
- نمی دانم چه بگویم! فقط می دانم که :
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
