آفتابگردان
آفتابگردان گفت: روزی که آفتابگردان به آفتاب پیوندد دیگرآفتابگردانی نخواهد ماند و روزی
که توبه خدا برسی؛ دیگر ((تویی)) نمی ماند و گفت من فاصله هایم را با نور پر می کنم.
تو فاصله ها را چگونه پر می کنی؟ آفتابگردان این را گفت و خاموش شد.
گفت و گوی من و آفتابگردان ناتمام ماند. زیرا که او در آفتاب غرق شده بود .
جلو رفتم بوییدمش بوی خورشید می داد.
خداحافظی کردم داشتم می رفتم که نسیمی رد شد و گفت: نام آفتابگردان همه را به یاد آفتاب می اندازد. نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟
.....آن وقت بود که شرمنده از خدا رو به آفتاب گریستم

Design By Ashoora.ir & Bi simchiمرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ