پيام
+
من ولي مات و مبهوت در و ديوار شهر را نگاه ميكردم كه زخمي بود و سوراخ سوراخ و غمگين. من غم را هم در چهره تو ميديدم ، هم بر سر و روي شهر. صداي انفجار از دور و نزديك به گوش ميرسيد. زمين زير پايمان پر بود از پارههاي ديوار

كوثرانه
89/3/3
* سميه *
چه بگويم! خرمشهر يا خونين شهر! شهري در آسمان، شهري سبز اما به قدمت سرخي خون بيگناهان،سرخ!
*سحربانو*
هنوز هم كه ميري خرمشهر بعضي ديوارها يادگاري از جنگ موندن.
* سميه *
يسطرون هم رفت و مانون مانده ايم بعد ليلي باز مجنون مانده ايم فاتحان رفتند و پاي برجها در تكاپوي شبيخون مانده ايم بعد اتمام بيابانها هنوز ما بيابانگرد و مجنون مانده ايم